-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مردادماه سال 1386 19:31
رفتم اینجا http://atefehmms.blogfa.com/
-
روم نمی شه
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 21:21
با این همه آدم تنهام..... با این دو متر و نیم زبون نمی تونم بگم اگه یکم صبر کنی همه چیز عوض می شه اگه یکم اصرار نکنی خودم بهت می گم هرچی میگذره، باز هم تاثیر میذاری و تاثیر نمیگیری!!!!!!هرچی می گذره حرفات بیشتر روم تاثیر می ذاره و باعث می شه که من.... اه این جا هم روم نمی شه حرفهام رو بزنم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 21:06
یکی بود یکی نبود، اونی که بود تو بودی و اونی که نبود من بودم ! یکی داشت و یکی نداشت، اونی که داشت تو بودی و اونی که تو رو نداشت من بودم! یکی خواست و یکی نخواست، اونی که خواست تو بودی اونی که بی تو بودن رو نخواست من بودم! یکی آورد و یکی نیاورد، اونی که آورد تو بودی اونی که جز تو به هیچ کس ایمان نیاورد من بودم ! یکی برد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 21:03
اینم تبادل لینک http://pooyamcs.blogsky.com/
-
!!!!!!!!!!!!!!!!!
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 19:38
-
همین...
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 15:01
چه قدر بیچارم که باید به زور بخندم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!همین... برام دعا کنید...دعا کنید که کوچکترین مساله ی زندگیم .وای هیچی.هیچی نمی شه بگم.....چه قدر بیچارم....
-
مثلا دختری
یکشنبه 3 تیرماه سال 1386 21:57
چند روزی هست که دفتر خاطراتم رو ورق نمی زنم!وقتی به دنبال صفحه ای نو و تازه هستم برای سیاه کردن و نوشتن این چرت و پرت ها و بازهم از این دل احمق تر از حماقت نوشتن چشم هایم را می بندم و صفحه ای نو باز می کنم،صفحه ای که رنگ های جوهر و گله های قبلی بر رویش سایه انداخته اند. چند روزی ست لب به قهوه نزدم چرا که تفاوتی...
-
به نفعه جفتمونه؟
یکشنبه 3 تیرماه سال 1386 15:27
گفتم!!!! انگار انتظار نداشتی.اول به شوخی گرفتی!!قاط زدم!دارم جدی می گم....از خنده هات صرفه نظر کردی! چرا؟!!دلیلش رو خواستی..حال آدم هاش رو ندارم.فقط حال تو رو دارم!!!!! نمی شه. کلافه شدم:چرا؟.اگر بخوای می شه!!!!!!نمی شه!!!!! مگه نگفتی همیشه با همیم؟گفتی چرا....گرفته پرسیدم پس؟؟؟؟؟؟ سکوت کردی می یام .....باورم نمی شود...
-
امشب دوست داشتن واقعیت رو نشونم بده!
شنبه 2 تیرماه سال 1386 22:56
نمی خوام این جا باشم.آدم هاش رو نمی خوام...غصه هاش رو حتی اگر از جایی که می خوام برم کمتر باشه رو نمی خوام فقط تو رو می خوام ...تو رو می خوام با تمام تنهایی هاش.تو رو می خوام حتی اگر نتونی درکم کنی. تو رو می خوام اگر بخوای با کسی جزبا من هم باشی.. می خوام دور بشم ...دور از خودم...آدم های زندگیم و این همه خاطره..... می...
-
حالم واقعا عجیبه
شنبه 2 تیرماه سال 1386 19:12
نمی دونی چه قدر دلم گرفته.نمی دونی چه قدر تنهام.نمی دونی وقتی که حرف می زنی چه دل گرفته ای دارم دلم می خواد فقط بگی با توام باتوام.اما با تمامی مهربونی هات تنهام!با تمام بودنت خستم.تو خوبی.تو بهترینی.تو عزیزترینی برای همینم هست که من تنهام!!!!چون من بد کجا و توی آسمونی کجا؟همه می خوان شادم کنن اما نمی شه!نمی دونم مشکل...
-
!!!!!!!!!!!!
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 21:47
کاشکی بودی
-
نبودم
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 21:38
کاش نبودم..کاش نبودم ......................کاش نبودم.کاش نبودم.کاش نبودم.......... کاش نبودم..کاش نبودم ......................کاش نبودم.کاش نبودم.کاش نبودم.......... کاش نبودم..کاش نبودم ......................کاش نبودم.کاش نبودم.کاش نبودم.......... کاش نبودم..کاش نبودم ......................کاش نبودم.کاش نبودم.کاش...
-
نمی تونم آرومت کنم
شنبه 26 خردادماه سال 1386 01:03
این دومین بار بود که انقدر واضح گفتی.... و این دومین باری بود که من از تاریکی اتاقم ترسیدم..... اتاقم ترسناک تر از آغاز یه راه بی پایان شده و تک تک سلول هام بی پناه تر از پناه کنون آغوش تو شده. از خودم خستم... . دیگه امیدم را از دست دادم!!!دیگه حسی برای برانگیخته شدن صدای شاد تو ندارم!!هرکای می کنم نمی تونم آرومت کنم....
-
آلمان
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:19
11 خرداد86 شوخی بود و یه جوری برای 1 ساعتی اسکول شدن... به عنوان شوخی خیلی شوخی جالبی بود اما واقعا ریختم بهم... اول تصمیم گرفتم که بهت بگم نه و بگم غیر ممکنه که از همه چی بگذرم بخاطر تو اما حقیقت این نبود حقیقت این بود که حاضر بودم بخاطر تو از خودمم بگذرم.... حاضر بودم که بخاطرتت این همه راه و همراهیت کنم..این همه...
-
!!!
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:17
هیچ کسی رو کنارم راه ندادم.به همه گفتم که می خوام تنها باشم...همه تنهام گذاشتن جز مزاحم های خیابونی که انگار حس تنها خواستن رو درک نمی کردن.... اما انگار از چهره ی محو من که محو آب و سایه ی نورایی که رو دریاچه افتاده بود خودشون فهمیدن که ایستادنشون بی فایدست و بهتره که برن..... به دریا چه نگاه کردم....یاد خیلی چیزا...
-
؟
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:16
گفتم تو همونی هستی که من می خوام،گفتم تو همون حس قشنگ با هم بودنی،گفتم تویی تنها هم زبون،گفتم تو تنها خوبی هستی که به من بد سر زدی... الان همینه.. الانم همین ومی گم... تو تنها خوب من هستی...تویی که بخاطرمن غرورت پیش بی ارزش ترین آدم ها شکست...تویی که وقتی داشتم عبور می کردم صدام کردی...تویی که فقط صدای تو می تونست...
-
این چند ماه
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:12
نخواستم از بدی حرف بزنم تا مبادا از بدی برایم بدی نیاید....اما شد... خاطرات تلخ 3ماه اول سال هنوزم برایم تلخ است و می ترسم این 3ماه اول سال جدایمان کند...... هنوز فروردین تمام هم نشده که تو ......که نمی دانم کجایی!حتی نمی گویی در کدامین بستری؟!در کدامین...... کمک کن .....کمک کن برای ادای نذرم.کمکم کن برای بخیر گذشتن...
-
برای ادا کردن نام کاملت؟
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:10
بر سر بستربیمار تو که حتی نمی دانم کجاست نشسته ام و گریه می کنم.پیشانی داغ تر از قلب مهربان تو را به میز پر از نقش و نگار نام تو تکیه داده ام و می نویسم از ترس ها،ازبغض ها و حسرت بزرک کجا بودن قلب همیشه مشتاق تو....و نفرین می فرستم یه تمام اطرافیانم جز تو!!!که چرا؟که چرا خواهان نبود من و تو هستندو چرا این همه سعی برای...
-
یک دوستی سادست
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:09
با جدیت گفتم یادت باشه که فقط یه دوستی ساده و یادت باشه کسی عاشق کسی نمی شه....و باز تکرار کردم فقط یه دوستی ساده..... تو گفتی قبول یه دوستی ساده و کوتاه بعد از مدتی هرکی به سوی خودش. نمی دونم تو لحنت چی بود.....نبم کره ی بد بین مغزم می گفت برای پوزخند گفت و می خواد عاشقم کنه.....به جای پوزخند تو قهقه زدم وگفتم...
-
سازم شکسته شد
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:08
سازم شکسته شد و با شکستن دسته های آشنایش غرور اندکی هم که مانده بود شکست.... سیم های گیتار برای همیشه پاره شد و خاطرات تلخ و شیرین زندگی هم از هم پاره شد.... صدایش برای همیشه خفه شد و خنده ی واقعی من هم که تو یادم انداخته بودی رخت سفر بست... برای چند لحظه ای گمان کردم تو را هم ازم گرفتند و به کل شکستم.... اما با شنیدن...
-
مثل هیچ کس
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:07
با یه صدای بلند می ریزم بهم.با یه لحن تند اعصابم متشنج می شه و می دونم با جدایی از تو می شه راحت من و از بین برد به راحتی می شه سنگرهای که تو برام درست کردی رو از بین برد اما نتونستن.....تو نذاشتی.تو نذاشتی .با تمام سکوت من تو حرف زدی با تمام تنهایی من تو تنها کسم شدی.مثل هیچ کس نیستی ولی تونستی مثل همون بشی که رویای...
-
جز خودمون
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:04
خدا می دونه چی کشیدم!!!!خودم گفتم باشه اما داشتم می مردم.خودم گفتم برو اما داشتم از گرمای استرس می سوختم....استرس نه بخاطر اینکه مبادا به کسی نگاه کنی جز خودم..اصلا سراین جور چیزا نگران نبودم....اصلا اصلا....نگران بودم که...نمی دونم چرا!اما دلم گرفته بود که بدون خودم تو اون مهمونی هستی..دلم گرفت که چرا با هم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:01
چشمام به صفحه ی مانیتور خیره مونده بود. حال بدی پیدا کردم... به عکس ها نگاه کردم. به نوشته ها و لحن راحت حرف زدنشون. تمام بدنم داغ شده بود. چشمام داشت سیاهی می رفت. صدای بقیه رو می شنیدم اما نمی تونستم جوابی بدم.... معنی این چی بود؟! خسته شده بود؟ دیگه مثل قبل نیستم براش؟! با تمام قدم هایی که به طرف خونه بر می داشتم...
-
دلم تنگ شده
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 21:01
خودتی؟ آره. پس چرا اینجوری شدی؟ چه جوری؟ یعنی نمی دونی؟ ..... بذار ساده و رک بگم.... بچه ننه. درسته! نمی دونم چرا..... خیلی گریه کردم ..... آخه؟؟؟ آخه دلم براش تنگ شده بود ....اونم به جای فهمیدنش بیخود داد زد که چرا..... دیوونه شده بودم......یعنی دیوونه تر شده بود می گفت من اینجام داریم حرف می زنیم پس گریه...
-
دعوت نامه
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 20:58
تمام حرکات اون روزت روهمش دارم تو مغزم بالا و پایین می کنم....همونی..همونی که من فکرش رو می کردم..تو نگاه دقیقت هیچ هوسی نبود.تو اون حرکاتت هیچ بد ذاتی نبود.تقریبا از گرماش سوختم انقدر داغ بود که وجودسردم رو هم دعوت کرد....دعوت نامه ای به حس لمس شونه ی مهربون تو....و یه بوسه بخاطر تمام مهربونیات.....مهربونیه که هر شب...
-
فقط ماله توئه
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 20:56
5اسفند 85 یعنی بهم شک کردی؟به اونم این حرفار و میزدی؟!!!ماله اونم بود؟!!!هم عصبانی ام از حرفت هم دلم گرفت…. اه….انگار این نکبت تا من زندم بالاخره یه جوری باید بسوزونتم……تنها کسی بود که اجازه دادم و از خودم اجازه گرفتم که انقدر با هم راحت باشیم….اون وقت ….اون وقت تو ساده این اجازه دادن رو خراب کردی……عیبی نداره…اما...
-
صفرم
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 20:55
17 بهمن 85 حالم بهم می خورد از این سرنوشت.سرنوشنتی که فقط ویران می کنه و من مجبورم مرمت کنم..اما این دو شب اصلا به فکر مرمتش هم نبودم...دیدم چه کاریه وقتی همش ویرونه برای چی من خودم رو بکشم برای ساختنش؟!!! دو روز رو فقط دو اتاقم بودم و شب رو طی کردم....فقط به صدای زنگ تلفنی گوش می کردم که می اومد و با شنیدن صدایی جز...
-
پرسش
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 20:54
دفتر خاصراتم رو ورق می زدم که این و دیدم: هی فلانی...؟...می دانی؟... می گویند رسم زندگی چنین است!!!!!!! می آیند....... می مانند....... عادتت می دهند....... و می روند....... و تو در خود می مانی....... و تو تنها می مانی....... راستی نگفتی؟ رسم تو نیز چنین است؟ مثل همه ی فلانی ها هستی؟؟؟؟ یادته یا نه؟؟؟ این و بعد از چند...
-
شب بخیر!!!
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 20:54
چطوری؟!می دونم بخاطر این چند مدت زیاد خوب نیستی.امشب که به خودت گفتم برات بدترین تولد و درست کردم ببخش گفتی نه اصلا.اما خوب ....!بازم ببخش...این ببخشید گفتنا از روی عادت نیست...اصلا همچین عادتی ندارم اما برای خوبی یات و محبت هات چاره ای نیست...اگر می شود تمام بوسه های دنیا رو برات می فرستادم اما می دونم بازم کمه برای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 20:51
سرم درد می کنه.نه مغزم درد می کنه.مخم داره سوت می کشه....به این همه سادگیم!!!به این همه برداشتای اشتباه.به این همه خطای من!!من اگر چیزی رو ازت مخفی کردم فقط به خاطر راحتی فکرو ذهن تو بوده.تو اگرفکر کردی من دروغی گفتم مثل تمام حرف ها فقط سوءتفاهم بوده. هر وقت لطفی در حقم کردی خودم درک کردم که می تونستی این لطف رو انجام...