نمی دونم

هرچی از دستم بیادمی نویسم

نمی دونم

هرچی از دستم بیادمی نویسم

خواب من

خواب با خودش آرامش خاصی همراه داره....اما امشب باهمیشه فرق می کرد.....با خوابیدنم بدترگیج شدم.خوابیدم اما خوابم پربود ازبی خوابی!...

پربود از حرفای که باید بشنوم و دلم نخواسته و نمی خواد که بشنوم...پرازباید هایی که ذهنم رو اشغال کرده و خالی از نبایدهایی که نمی خوام ذهنم رو پرکنه!

خنده هایی  که خیلی وقته اعصابشو ندارم و نگاه هایی که خیلی وقته برام بی ارزش شده...حرفهایی که برام فقط سنت شده سنت شده که فقط تو خیال بهشون ارزش بدم....وبی ارزش بدونمش چون تو بیداریم وجود نداره.....دعواهایی بود که تو بیداری برام شوخی یه و محبت هایی که برام مردست....وای چه قدرگیجم....چه قدرداغونم...

بازم مثل همیشه تا اومدم ببینم آخر ه این خنده ها و گریه ها چی می شه ازخواب بیدارشدمبازم مثل همیشه هیچکی جوابی به این سوال بی جوابم نداد.....بازم مثل همیشه بازیچه شدم.....خیلی سخته!خیلی غمگینه!که خوابت .رویات چیزی که ماله خودته هم اذیتت کنه.تا بخوای ببینی چی می شه بره.....دقیقا تو همون جایی که خودم تو زندگیم موندم.....همون قصه ای که بی سرانجام و بی حضور..در اوج بودن  ارتفاعی برای بودن نداره!....تو اوج غم من شاده و تو حسرت داشتن من پر بود ازغرور.......

نمی دونم......

نمی دونم......

فقط ........

خدایا کمک کن....کمکم کن با این همه تنهایی و این همه سایه های بی کسی بتوانم درک کنم....درک کنم کیم...؟ماله کجام....؟؟؟؟و چی خواهم شد؟؟؟؟؟....

مدرسه

مرگم گرفته....بازچندروزه دیگه مدرسه ها شروع می شه.کی حال داره بازبره مدرسه...صبح زودبیدارشدنا.دوباره درس خواندنا...تازه امسالم سال حساسیه.اصلا حس و حالش و ندارم.بازم ضایع شدن توسطه این معلما....

یادش بخیراول دبستان چه قدرعاشق مدرسه بودم اما حالا چی؟....بی خیال... تو این چندسالی که دارم درس می خوانم ولی درک کردم که اکثرآموزش و پرورشی یا عقده ای هستند.اصلا این معلما یه حالی می کنن آدم و ضایع می کنن. قندی تو دلشون آب می کنن که  بهت بخندن.

این دری وری یارو اگه معلمای خودم بخونن حتما جرم میدن.اما هرچی بگم بهشونم حقشونه

خوب.......برام دعا کنید...امسالم به خیر و خوشی بگذره....  ومعلمام ضایم نکنن.